کد مطلب:77645 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:125

خطبه 161-چرا خلافت را از او گرفتند؟











و من كلام له علیه السلام

لبعض اصحابه و قد ساله: كیف دفعكم قومكم عن هذا المقام و انتم احق به؟!

یعنی از كلام امیرالمومنین علیه السلام است مر بعضی از مصاحبهای خود را و حال آنكه سوال كرده بود از آن حضرت كه چگونه دور ساختند قوم شما شما را از این مقام خلافت و حال آنكه شما سزاوارتر بودید به این مقام؟!

«فقال: یا اخا بنی اسد! انك لقلق الوضین، ترسل فی غیر سدد و لك بعد ذمامه الصهر و حق المساله و قد استعلمت فاعلم:»

یعنی پس گفت: ای برادر از طایفه ی بنی اسد! به تحقیق كه هر آینه تنگ مركب سواری تو سست و متحرك است و استوار نیست سواری تو، یعنی ربط تو به علوم اندك است و محكم نیست پای تو بر ركاب دانایی. و به اندك شبهه ای مضطرب می شوی و از جای درمی آیی و مضطر می شوی به سوال و رها می كنی مهار سخن را بدون سداد و صواب. یعنی نیستی تو صاحب ثبات و متانت در كلام و سوال می كنی از هر چیزی بی موقع و بی مصلحت وقت و از این جهت مستحق جواب نیستی. اما چون از برای تو است احترام خویشی از جانب یكی از زوجات پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم كه زینب بنت جحش اسدی باشد و از برای تو است حق سوال كردن نظر به جاهل بودن تو و طلب علم كردی، پس بدان جواب را:

«اما الاستبداد علینا بهذا المقام و نحن الاعلون نسبا و الاشدون برسول الله صلی الله علیه و آله نوطا، فانها كانت اثره شحت علیها نفوس قوم و سخت عنها نفوس آخرین و الحكم الله و المعود الیه

[صفحه 717]

القیامه.»

یعنی اما استقلال و استعلاء بر ما در این مقام خلافت و حال آنكه ما بلندتریم به حسب قرب نسبت به پیغمبر صلی الله علیه و آله و بسته تریم به رسول صلی الله علیه و آله از روی ربط و علاقه ی ظاهری و باطنی، پس به تحقیق كه بود در نزد قوم بنای خلافت بر استیثار كردن[1] و برگزیدن، بخل ورزیدند[2] بر آن نفسهای قومی كه مخالفین باشند و راضی نشدند بر كسی كه مستحق بود و سخاوت ورزیدند نفسهای قومی دیگر كه اهل بیت باشند، بنابر مصلحت وقت[3] و حكم كننده ی میان محق و مبطل خدا است و زمان رجوع به حكم روز قیامت است.


«و دع عنك نهبا صیح فی حجراته
و لكن حدیثا ما حدیث الرواحل[4].


و هلم الخطب فی ابن ابی سفیان»

یعنی واگذار از خود احوال غارتی را كه فریادها زده شد در اطراف او،[5] یعنی واگذار سوال استبداد و غصب خلافت خلفا را و بیار و حاضر گردان شان و امر بزرگ در معاویه پسر ابی سفیان كه ادعای خلافت می كند و مردم را گمراه كرده است، زیرا كه امر معاویه عجیب تر است. و اول كلام كه «ودع عنك نهبا صیح فی حجراته» باشد مصرعی است از بیت امروالقیس كه حضرت امیرالمومنین علیه السلام استشهاد به آن كردند و قول خود: «و هلم الخطب فی ابن ابی سفیان» را قایم مقام مصرع دویم[6] بیت گردانیدند كه: «ولكن حدیثا ما حدیث الرواحل» باشد و حدیث ثانی مبتدا است و حدیث اول خبر او و كلمه ی «ما» از برای تنكیر و ابهام است، یعنی حدیث غارت كردن شتران را واگذار.

و اما حدیث رواحل حدیث مبهم عجیب است و قصه آن چنان است كه امروالقیس بعد از قتل پدرش، به خونخواهی وارد شد بر مردی از قبیله ی بنی جدیله از طی كه اسمش

[صفحه 718]

طریف بود و او امروالقیس را پناه داد و اكرام كرد و امروالقیس او را مدح گفت و منزل كرد در پیش او و بعد از آن ترسید كه شاید در پیش او از برای او عزتی به هم رسد و تقاص خون پدرش نشود، از آنجا كوچ كرد و وارد شد بر خالد نبهانی. پس غارت بردند طایفه ی بنوجدیله بر امروالقیس و شتران او را به غارت و نهب بردند و او در پناه خالد بود، چون خبر غارت شتر او به خالد رسید خالد به او گفت كه رواحل[7] را یعنی ناقه هایی را كه رحل خود را بار او كرده (ای) به من بده تا بروم پیش بنوجدیله و شتران تو را پس بگیرم از ایشان و امروالقیس رواحل خود را به او داد و خالد با خدام خود سوار شد در عقب آن قوم و به ایشان رسید و گفت: ای طایفه ی بنی جدیله نهب و غارت كردید شتر كسی را كه در پناه من بود.

و آنها در جواب گفتند كه او در پناه تو نبود، گفت خالد كه او در پناه من است سوگند به خدا و این است رواحل او، پس برگشتند به سوی او و او را از ناقه پیاده كردند و بردند رواحل و شتر را و امروالقیس در این مقدمه قصیده (ای) گفت كه این بیت از آن قصیده است و معنی این بیت آن است كه واگذار ذكر نهب و غارت شترانی كه در اطراف آنها در وقت غارت صیحه ها زدند غارتگران كه آن غارت غریب و عجیب نیست و گوش كن و بشنو حدیث تازه (ای) را كه حدیث رواحل باشد، زیرا كه حدیث رواحل حدیث بسیار مبهم و عجیب است و به روایتی رواحل را خالد برد به این حیله و به او نداد.

«فلقد اضحكنی الدهر بعد ابكائه و لا غرو و الله، فیا له خطبا یستفرغ العجب و یكثر الاود.»

یعنی پس هر آینه به خنده انداخت مرا روزگار از جهت تعجب كردن در امر معاویه، بعد از آنكه گریان گردانید مرا از جهت كدورت و ملالت محروم ماندن از حق و ضلالت خلق و حال آنكه نیست عجبی سوگند به خدا، به تقریب آنكه شیوه ی دنیا تقاضای خلاف حق و پرورش ناحق است. پس ندا می كنم تعجب را از جهت پسر ابی سفیان از روی كار عظیمی كه تهی می سازد و نیست می گرداند تعجب را و بسیار می گرداند میل و كجی او

[صفحه 719]

را.

«حاول القوم اطفاء نور الله من مصباحه و سد فواره من ینبوعه و جدحوا بینی و بینهم شربا وبیئا، فان ترتفع عنا و عنهم محن البلوی، احملهم من الحق علی محضه و ان تكن الاخری، (فلا تذهب نفسك علیهم حسرات ان الله علیم بما یصنعون)»[8].

یعنی قصد كردند قوم مخالفین فرونشاندن نور خدا را كه معارف و احكام حقه باشد، از چراغ او كه پیغمبر و اهل بیتش باشند و سد كردند آب جهنده ی علم خدا را از چشمه ی او كه عترت طاهره ی پیغمبر باشند[9] و آمیختند میانه ی من و ایشان نصیب آب مهلك وبا آورنده ی فتنه و فساد و حرب را، پس اگر مرتفع شد از ما و از ایشان محنتها و كدورتهای بلیه، بار می كنم برایشان از حق بر نهج محض و خالص،[10] و اگر متحقق و ثابت ماند حالت دیگر كه شقاق و عصیان ایشان باشد، «پس باید روانه نشود نفس تو و هلاك مكن نفس تو را برایشان از جهت حسرت بر گمراهی ایشان، به تحقیق كه خدای تعالی دانا است به آن چیزی كه می كنند ایشان» و جزای ایشان را خواهد داد[11].

[صفحه 720]


صفحه 717، 718، 719، 720.








    1. در حاشیه ی نسخه ی اصل، به خطی دیگر افزوده شده: و اختیار كردن.
    2. چ: و بخل ورزید.
    3. چ: بر مصلحت وقت.
    4. در نسخه های خطی دیگر مصرع دوم بیتی كه امام بدان تمثل جسته است نیامده، لیكن در بیشتر نسخه های چاپی و در هر سه نسخه ی ما ثبت شده لیكن در نسخه ی «اصل» در حاشیه نوشته: «تمام بیت» و آنگاه مصرع دوم را با همان خط متن نوشته است.
    5. چ: آن.
    6. چ: دوم.
    7. در حاشیه ی نسخه ی اصل، در برابر این كلمه (برگ 247 ب)، با خطی متفاوت با متن، نوشته اند: «رواحل جمع راحله است و راحله ناقه ای است كه رحل و اسباب منزل را بر او بار كنند.».
    8. فاطر / 8.
    9. چ: پیغمبر صلی الله علیه و آله.
    10. ن: و خالص و گردانید (؟)، چ: و خالص آن.
    11. اصل: خواهند داد.